برخی از زیان‌های روانشناختی سرمایه‌داری

در این بخش، درباره برخی از هزینه‌های روان‌شناختی سیستم ACC را بر اساس مدل‌های دایره‌ای (circumplex) ارائه‌شده در شکل‌  ۱ صحبت می‌کنیم. اکنون با جزئیات بیشتری بررسی خواهیم کرد که چگونه گرایش‌های رایج و ارزشمند انسانی مانند نیاز به اجتماع، تعلق، نیک‌خواهی، احساس ارزشمندی فردی و حتی خودمختاری می‌توانند توسط شیوه‌های ACC تضعیف شوند. این شیوه‌ها نشان می‌دهند که چگونه این نظام اغلب در تضاد با این اهداف قرار می‌گیرد و آن‌ها را تضعیف می‌کند.

شکل 1. مدل ارزش‌های شوارتز

ACC و جهان‌شمولی / احساس تعلق به جامعه

همان‌طور که در شکل 1 نشان داده شده است، ارزش‌های مربوط به "دستاورد رقابتی" و "قدرت" که توسط ACC ترویج می‌شوند، در تضاد با ارزش‌های جهان‌شمولی قرار دارند. این ارزش‌ها شامل "درک، قدردانی، مدارا و محافظت از رفاه همه انسان‌ها و طبیعت" هستند (شوراتز، 1992، 1996) و همچنین با آرمان‌های مربوط به احساس تعلق به جامعه که هدفشان "بهبود جهان از طریق کنش‌گری یا خلاقیت بین‌نسلی" است (گروزت و همکاران، 2005) تعارض دارند. شوراتز (1992، ص. 15) این تعارض بین این دو دسته هدف را به‌خوبی بیان می‌کند، جایی که می‌نویسد:

"پذیرش دیگران به‌عنوان برابر و نگرانی برای رفاه آن‌ها با دنبال کردن موفقیت فردی و سلطه بر دیگران تداخل دارد."

این تعارض زمانی به‌وضوح دیده می‌شود که افراد و نهادها ارزش‌ها و اهداف خودمحور، رقابتی و مادی‌گرایانه‌ای را می‌پذیرند که برای عملکرد روان سیستم ACC ضروری تلقی می‌شوند.

در ادامه، در هر بخش به بررسی نظریه‌های روان‌شناسی موجود، پژوهش‌های تجربی، و همچنین برخی زمینه‌های تاریخی مرتبط خواهیم پرداخت.

بسیاری از اندیشمندان در علوم اجتماعی به این تنش میان ارزش‌های خودمحورانه سیستم ACC و هدفِ تبدیل شدن به یک شهروند خوب در سطح جامعه، کشور و جهان اشاره کرده‌اند. به عنوان مثال، آن‌ها عنوان کرده‌اند که چگونه در جامعه بازارمحور، نقش «شهروند» جای خود را به «مصرف‌کننده» داده است (لاندو، 2004)، که این تغییر منجر به کاهش مشارکت در نهادهای دموکراتیک و اجتماعی شده است؛ نهادهایی که به انسجام جوامع کمک می‌کنند.

بسیاری از نظریه‌های شناخته‌شده روان‌شناسی نیز با این دیدگاه هم‌راستا هستند که تمایلات فردگرایانه و مصرف‌گرایانه‌ای که توسط ACC و جهانی‌سازی اقتصادی تشویق می‌شوند، در تضاد با تمایل به سخاوت و توجه به جامعه و جهان قرار دارند. در واقع، برخی این دو دسته تمایل را به‌عنوان نشانگرِ سطوح متفاوتی از بلوغ روانی می‌دانند (نایْکِلی، 2000). برای مثال، روان‌شناسانی که از دیدگاه روان‌پویشی الهام گرفته‌اند، معمولاً معتقدند که رشد سالم مستلزم گذار از تمرکز شدید بر منافع شخصی به‌سوی علاقه اجتماعی (آدلر، 1956) یا تولیدگری و مراقبت از جهان (اریکسون، 1959/1980) است.

نظریه انسان‌گرایانه مازلو (1954) نیز به‌طور مشابه پیشنهاد می‌کند که انسان‌ها از نیازهای کمبودمحور و خودمحورانه به‌سوی نیازهای سطح بالاتر خودشکوفایی حرکت می‌کنند؛ نیازهایی که مسائلی چون کمک به جهان، جست‌وجوی دانش و زیبایی (یعنی ارزش‌های جهان‌شمول) را در بر می‌گیرد. از نظر بالینی نیز، برخی از اشکال آسیب‌شناسی روانی (انجمن روان‌پزشکی آمریکا، 2000) و ناکارآمدی‌های خانوادگی (مینوچین، 1974) با تمرکز بیش از حد بر منافع شخصی و نداشتن نگرانی و همدلی نسبت به دیگران همراه‌اند ( رایان، دسی، گرالنیک، و لا گاردیا، 2006). بنابراین، هر یک از این نظریه‌ها نشان می‌دهند که عملکرد سالم و رشد بالاتر روانی مستلزم فاصله‌گیری از ارزش‌ها و اهداف خودمحورانه و رقابتی است که توسط ACC ترویج می‌شود، و حرکت به‌سوی اهداف مبتنی بر حس اجتماع و ارزش‌های جهان‌شمول که فرد را به جهان گسترده‌تر پیوند می‌دهد.


ACC و خیرخواهی / پیوند انسانی

ارزش‌ها و اهداف مرتبط با سرمایه‌داری رقابتی پیشرفته (ACC) نه تنها پیوندهای فرد با جهان گسترده‌تر را تضعیف می‌کنند، بلکه با بسیاری از ارزش‌ها و آرمان‌هایی که روابط صمیمانه و سالم را پشتیبانی می‌کنند نیز در تضاد هستند.

همان‌طور که در جداول و نمودارهای پژوهش دیده می‌شود، ارزش‌های مرتبط با ACC در تضاد با ویژگی‌هایی مانند کمک‌رسان بودن، صداقت، بخشندگی، وفاداری و همچنین اهمیت‌دادن به روابط نزدیک، متعهد، و حمایت‌گرایانه‌ی دوطرفه قرار دارند. این یافته‌ها باید برای روان‌شناسان نگران‌کننده باشد، زیرا تقریباً در تمامی مکاتب روان‌شناسی پذیرفته شده که روابط خوب و صمیمی، یکی از عناصر کلیدی سلامت روان هستند (برای مثال: مزلو، 1954؛ بولبی، 1969/1982؛ گرینبرگ و میچل، 1983؛ اپستین، 1990؛ بومیستر و لیری، 1995؛ رایان و دسی، 2000).


تأثیر ACC بر کمیت و کیفیت روابط

از نظر کمیت روابط، ساعات کاری فزاینده در چند دهه گذشته در ایالات متحده (میشل و همکاران، 2005) باعث شده‌اند زمان کمتری برای رشد روابط انسانی باقی بماند. اگرچه بخشی از این ساعات کاری ممکن است از میل خود افراد برای کار بیشتر ناشی شود، مطالعه‌ی هوک‌اشیلد (1997) در یکی از شرکت‌های بزرگ آمریکایی نشان داد که بسیاری از سیاست‌های زمانی سازمانی، مسئولیت‌پذیری خانوادگی کارکنان را دشوار می‌کند؛ اضافه‌کاری‌های اجباری نیز چنین مشکلاتی را تشدید می‌کنند (گولدن، 2003). ساعات کاری طولانی در جهت کسب ثروت و رشد اقتصادی، در پایان روز انرژی بسیار کمی برای تعامل با همسر، فرزندان، یا دوستان باقی می‌گذارد.

لین (2000) حتی پیشنهاد کرده است که با افزایش گرایش آمریکایی‌ها به مادی‌گرایی و ثروت، آن‌ها در عین حال دچار نوعی "قحطی روابط انسانی گرم، همسایگان در دسترس، اجتماعات دربرگیرنده، و زندگی خانوادگی محکم" شده‌اند.

از نظر کیفیت روابط نیز، ارزش‌های ACC آسیب‌زا هستند. بری شوارتز (1994) استدلال می‌کند که تمرکز ACC بر رقابت، منفعت‌طلبی، و مصرف‌گرایی باعث شکل‌گیری "روابط تبادلی" می‌شود که در آن، دیگران صرفاً براساس سودمندی برای من ارزش‌گذاری می‌شوند.

به‌طور مشابه، کاسر (2002) پیشنهاد می‌کند که تمرکز ACC بر اشیا و دارایی‌ها منجر به شیءانگاری در روابط انسانی می‌شود. به‌جای رابطه‌ی "من-تو" (Buber، 1958) که در آن، دیگران به‌عنوان انسان‌هایی با ذهن و احساسات مستقل شناخته می‌شوند، روابط در ACC بیشتر از نوع "من-آن" هستند؛ یعنی دیگران به‌عنوان ابزار یا وسیله‌ای برای دستیابی به اهداف شخصی در نظر گرفته می‌شوند.

در قسمت پایانی، به تاثیر ACC بر خودپذیری و خود جهت مندی خواهیم پرداخت.