ارزشها و اهداف سرمایهداری شرکتی آمریکایی
در قسمت اول توضیح داده شد که سرمایهداری شرکتی آمریکایی (ACC) با خود برخی از شیوهها و باورهایی را به همراه دارد که پیگیری منافع شخصی، رقابت، رشد اقتصادی و مصرف بالا را ترویج میکنند. بنابراین، ACC تنها پول و کالا نیست، بلکه یک سیستم از باورها، روابط اجتماعی و نهادهایی است که انگیزهها و ارزشهای انسانی را تشویق، تنظیم و هدایت میکنند. همانطور که اشاره کردیم، برای اینکه ACC بتواند در یک فرهنگ بهطور موفقیتآمیز ریشه دوانده و مستقر شود، باید مردم را در نهادهای رقابتی مشغول کند، آنها را با مجموعهای بیپایان از کالاهای مطلوب وسوسه کند و آنها را در معرض شیوهها و ایدئولوژیهایی قرار دهد که منجر به درونیسازی ارزشهای منافع شخصی، رقابت و پیشرفت اقتصادی شود. وقتی مردم این نگرشها و ارزشها را میپذیرند، ACC بیشتر در فرهنگ ریشه میدواند و به طور فزایندهای باورها و نگرانیهایی را که مردم میپذیرند، رد میکنند یا نادیده میگیرند، و نهادهایی که از آنها حمایت میکنند یا مخالف آنها هستند، تعیین میکند. بهطور خلاصه، مانند هر سیستم اجتماعی دیگری، ACC ارزشهای ایدئولوژیک و شیوههای نهادیای را ترویج میکند که اهداف آن را پیش میبرد و ارزشها و شیوههای دیگری که با اهداف آن مغایرت دارند را سرکوب میکند.
شواهد نشان میدهند که وقتی مردم در معرض نهادهای اجتماعیسازی ایدئولوژی ACC قرار میگیرند، واقعاً باورها و ارزشهای آن را بهطور درونی میپذیرند. بهعنوان مثال، استفاده از رسانههای امروزی که پیامهای بسیاری را در تجلیل از مصرف و ثروت ارسال میکنند، با نگرانی بیشتر مردم نسبت به موفقیت مالی و گرایش بیشتر به مصرفگرایی مرتبط است (Rahtz Sirgy و Meadow، 1988، 1989؛ Kasser و Ryan، 2001؛ Schor، 2004). وقتی والدین (یعنی نسل قبلی که تحت ACC زندگی کردهاند) ارزشهای موفقیت مالی قوی دارند، فرزندان آنها نیز اینگونه خواهند بود (Kasser، Ryan، Zax و Sameroff، 1995). همچنین، در معرض محصولات مربوط به کسبوکار (مثل چمدانها و میزهای اتاق کنفرانس) قرار گرفتن نیز باعث افزایش رفتارها و افکار رقابتی میشود (Kay، Wheeler، Bargh و Ross، 2004). علاوه بر این، کسانی که وارد رشتههای تحصیلی مرتبط با نهادها و ایدئولوژی ACC (مانند کسبوکار، اقتصاد و حقوق) میشوند، بیشتر به ارزشها و باورهای موفقیت مالی و منافع شخصی توجه میکنند و نگرانی کمتری برای همکاری و کمک به دیگران دارند (Frank، Gilovich و Regan، 2000؛ Sheldon و Krieger، 2004؛ Vansteenkiste، Duriez، Simons و Soenens، در دست چاپ). با این حال، چنین ارزشها و باورهایی در جمعیت عمومی نیز مشاهده میشود: تقریباً 70% از نوجوانان آخرین نسل ایالات متحده معتقدند که موفقیت مالی یک هدف "بسیار مهم" یا "ضروری" در زندگی است (Myers، 2000) و درصد مشابهی معتقدند که آمریکاییها اساساً خودخواه هستند و کمتر به کسانی که نیاز دارند اهمیت میدهند (Wuthnow، 1995).
طرفداران ACC ممکن است این نتایج را بهعنوان شاهدی بر این بدانند که بسیاری از آمریکاییها به باورهایی دست یافتهاند که به آنها این امکان را میدهد تا به طبیعت واقعی خود (که معمولاً خودخواهانه و رقابتی فرض میشود) پایبند بمانند و بهطور بهینه خوشحال شوند (که این امر معمولاً با کسب ثروت مادی به دست میآید). اما ما دو مشکل مهم با چنین موضعی داریم.
اولین مشکل این است که فرضیات ACC مبنی بر اینکه مردم اساساً خودخواه و رقابتی هستند و اینکه کسب کالاهای مادی باعث خوشبختی میشود، در بهترین حالت قابل بحث است و در بدترین حالت نادرست. همانطور که در ادامه خواهیم دید، بسیاری از نظریههای روانشناختی پیشنهاد میکنند که تمرکز بر منافع شخصی و رقابت منعکسکننده توسعه روانی نارس یا بیماریهای روانی است؛ این دیدگاهها بهجای آن، به اینکه انسانها انگیزههای همکاری و نوعدوستی نیز دارند توجه دارند. تحقیقات دیگر صحت فرضیات ACC در مورد رابطۀ میان دستاوردهای مادی و موفقیت مالی با خوشبختی را مورد سوال قرار دادهاند. بهعنوان مثال، تحقیقات زیادی در زمینه رفاه روانی نشان میدهند که بعد از تأمین نیازهای اساسی مانند غذا، مسکن و غیره، ثروت کمتر تاثیری در افزایش خوشبختی دارد/ علاوه بر این، زمانی که اهداف مادی که ACC آنها را تشویق میکند، مانند ثروت، شهرت یا تصویر اجتماعی، برای افراد نسبتاً مهم است، رفاه کمتری گزارش میشود ( Kasser ,2002).
دومین مشکل، که در این مقاله به آن تمرکز خواهیم کرد، این است که شواهد قابل توجهی نشان میدهند زمانی که ارزشها و اهداف لازم برای عملکرد روان و درست ACC بهطور فزایندهای برای افراد و نهادها مهم میشود، نتیجه آن تداخل با سه هدف دیگر است: نگرانی برای جامعه و همۀی مردم دنیا؛ روابط نزدیک و صمیمی؛ و احساس شایستگی و استقلال. در ادامه مقاله، انواع نظریهها و شواهدی که از این مشاهده حمایت میکنند را بررسی خواهیم کرد. برای شروع، شکل 1 را در نظر بگیرید. این مدل بر پایه پژوهشهای تجربی گستردهای از فرهنگهای مختلف است که بررسی میکنند مردم چگونه اهداف مهم زندگی خود را از نظر روانشناختی سازماندهی میکنند.در این مدل ارزشها و اهداف انسانی با یک «دایره» نمایش داده شدهاند، بهطوری که اهدافی که با یکدیگر سازگار هستند در کنار یکدیگر در دایره قرار دارند، در حالی که اهدافی که با هم در تضاد هستند در انتهای مخالف دایره قرار دارند.
شکل 1. مدل ارزش های شوارتز
مدل شوارتز در کشورهای مختلف دو ارزش «توسعۀ فردی» را شناسایی کرده است که با اهداف اصلی ACC همپوشانی دارند. اولین مجموعه از ارزشها که او تحت عنوان «قدرت» شناسایی کرده است، شامل «تسلط بر مردم و منابع» میشود؛ ارزشهای خاصی که در این حوزه قرار دارند شامل «قدرت اجتماعی» و «ثروت» هستند. مجموعه دوم که تحت عنوان «دستاورد» شناخته میشود، بر موفقیت شخصی متمرکز است که از طریق راههای اجتماعی پذیرفته شده به نمایش گذاشته میشود. هر دو ارزش «قدرت» و «دستاورد» رفتارها و خواستههای خودمحور، رقابتی و مالی که از ویژگیهای اصلی اصول سرمایهداری است، را انعکاس میدهند.
همانطور که اشاره شد، یک مدل دایرهای (circumplex) فرض میکند که تمرکز بر مجموعهای از ارزشها و اهداف، با کاهش اهمیت دادن به و احساس تعارض نسبت به ارزشها و اهدافی که در طرف مقابل دایره قرار دارند، همراه است. اما چه ارزشها و اهدافی در تضاد با آنهایی هستند که در سرمایهداری مصرفگرا (ACC) مرکزیاند؟
مدل شوارتز نشان میدهد که ارزشهای جهانگرایی (universalism)، خیرخواهی (benevolence) و خود اتکایی (self-direction) در تقابل با اهداف قدرت و دستاورد (achievement) که از اهداف ACC هستند قرار دارند؛ یافتههای Burroughs و Rindfleisch (2002) نیز این موضوع را درباره مادیگرایی تأیید میکنند. به عبارت دیگر، شواهد نشان میدهند که افزایش دغدغه برای ثروت، قدرت، و موفقیت شخصی با کاهش دغدغه برای موارد زیر همراه است:
- «درک، قدردانی، بردباری و محافظت از رفاه همۀ مردم و طبیعت»،
- «حفظ و ارتقای رفاه افرادی که با آنها تماس مکرر داریم»، و
- «تفکر و عمل مستقل در انتخاب، خلق و کشف».
در قسمت بعد به برخی از هزینههای روانشناختی ACC خواهیم پرداخت.
دیدگاه خود را بنویسید