ترجمه و خلاصه فصل دوم کتاب Calculated Risks: How to Know When Numbers Deceive You نوشته‌ی گِرد گیگرنزر


ذهن ما به طور طبیعی تمایل دارد به دنبال قطعیت بگردد، و این موضوع در نحوه‌ی درک ما از اشیای ساده‌ی دیداری هم مشخص است. حتی وقتی با ابهام مواجه می‌شویم، ادراک ناخودآگاه ما تلاش می‌کند تا یک برداشت واضح و قطعی بسازد. به عنوان مثال، به مکعب "نکر" (شکل 1) نگاه کنید: با اینکه خطوط آن هیچ نشانه‌ی روشنی از عمق ندارند، ذهن ما به سرعت آن را به شکل یک جسم با جهت‌گیری مشخص درک می‌کند.

شکل 1. مکعب نکر

به‌طور مشابه، خطای دیدی مانند «چرخش میزها»(شکل 2) از راجر شپرد نشان می‌دهد که مغز ما چگونه از سرنخ‌های نامطمئن دیداری، یک برداشت قطعی و یگانه می‌سازد. با اینکه هر دو سطح کاملاً یکسان هستند، ذهن ما یکی از میزها را بلندتر و باریک‌تر از دیگری می‌بیند.

شکل 2.چرخش میزها

اما چرا این اتفاق در ذهن ما رخ می‌دهد؟ دستگاه ادراکی ما مدام در حال کار پشت صحنه است تا از اطلاعات ناقص، بازنمایی‌های سه‌بعدی بسازد. این سیستم‌ها به نشانه‌هایی مانند پرسپکتیو تکیه می‌کنند تا درباره‌ی عمق و شکل اشیا فرضیاتی ارائه دهند. این سیستم‌ها در مواجهه با ابهام بسیار کارآمد هستند که باعث می‌شود تجربه‌ی آگاهانه‌ی ما اغلب نتایج آن‌ها را به‌عنوان حقیقت مطلق تفسیر کند. این پدیده، که به نام «استنتاج ناخودآگاه» توسط دانشمند آلمانی هرمان فون هلمهولتز معرفی شد، نشان می‌دهد که ادراک ما می‌تواند در برابر عدم‌قطعیت، احساس قطعیت ایجاد کند. حتی وقتی از سازوکار خطای دید آگاه هستیم، ناخودآگاه ما همچنان ادراک آگاهانه را شکل می‌دهد و توهم قطعیت را در تجربه‌های روزمره‌مان حفظ می‌کند.

اقتدار و قطعیت

توهم قطعیت نیرویی فراگیر در زندگی ماست؛ بر دیدگاه‌ها، احساسات و حتی ارزش‌های فرهنگی ما تأثیر می‌گذارد. با آن‌که این توهم به ما حس امنیت و آرامش می‌دهد، اغلب ما را با دیدگاه‌هایی ناقص یا نادرست از واقعیت گمراه می‌کند. 

در طول تاریخ، مردم مجذوب نظام‌های اعتقادی‌ای شده‌اند که قطعیت را وعده می‌دهند. این نظام‌ها در زمان‌های دشوار، آسودگی خاطر فراهم می‌کنند. در دنیای مدرن، قطعیت به یک کالای بازاری تبدیل شده است که شرکت‌های بیمه، مشاوران مالی، کمپین‌های سیاسی و صنعت پزشکی آن را می‌فروشند. مثلاً بیمه‌ی عمر اغلب به‌عنوان یک وظیفه‌ی اخلاقی معرفی می‌شود که باید برای تأمین آینده‌ی خانواده‌ انجام داد و این‌گونه توهم امنیت را در دنیایی نامطمئن تقویت می‌کند.

علاوه بر این، توهم قطعیت ابزاری برای مقاصد سیاسی و اقتصادی است. در جریان شیوع بیماری جنون گاوی در اروپا (از جمله آلمان)، مقامات به مردم اطمینان می‌دادند که گوشت تولید داخل کشور سالم است و خطرات موجود در کشورهای همسایه دیده می‌شود. این روایت توسط مسئولان دولتی و کشاورزی تکرار می‌شد تا اعتماد به تولیدات داخلی را حفظ کنند. اما پس از آزمایش‌های جامع که وجود بیماری در گله‌های آلمانی را تأیید کرد، اعتماد عمومی از بین رفت، استعفاهایی رخ داد، زیان‌های اقتصادی پیش آمد و واردات گوشت آلمان از سوی کشورهای دیگر ممنوع شد.

این مثال نشان می‌دهد که توهم قطعیت فقط به ادراک فردی محدود نمی‌شود؛ بلکه شامل ذی‌نفعان بسیاری می‌شود، از جمله متخصصانی که برای حفظ منافع خود این توهم را تقویت می‌کنند، و مردمی که به دنبال اطمینان از منابع معتبر هستند. برهم‌کنش میان قدرت‌های اجتماعی و میل انسان به قطعیت، نشان می‌دهد که نظام‌های باور ما چقدر پیچیده‌اند و چطور می‌توان آن‌ها را برای اهداف مختلف دستکاری کرد

آیا فناوری به ما در رسیدن به قطعیت کمک می‌کند؟

اثر انگشت مدت‌هاست که به‌عنوان یکی از شواهد قطعی در حل جرایم شناخته می‌شود. این باور که اثر انگشت هر فرد، حتی دوقلوهای یکسان؛ منحصربه‌فرد است، موجب شده تا یافتن اثر انگشت مظنون در صحنه‌ی جرم به‌عنوان مدرک غیرقابل انکار در نظر گرفته شود.

این اطمینان به اثر انگشت از قرن نوزدهم آغاز شد، زمانی که فرانسیس گالتون، با الهام از داروین، پایه‌های استفاده‌ی علمی از آن را بنا نهاد. او با تحلیل الگوهای اثر انگشت استدلال کرد که احتمال تطابق اتفاقی دو اثر انگشت بسیار کم است.

اما با گذشت زمان، چالش‌هایی نیز پدید آمده‌اند. امروزه بسیاری از تطبیق‌ اثر انگشت‌ها با روش‌هایی ذهنی انجام می‌شود و برای این روش‌ها اعتبار علمی قوی وجود ندارد. همچنین، اثر انگشت‌هایی که در صحنه‌ی جرم یافت می‌شوند اغلب ناقص و کم‌وضوح هستند و تطبیق آن‌ها با نمونه‌های واضح گرفته‌شده از مظنونان دشوار است. چگونه می‌توان گفت مقایسه‌ی شواهد فیلترشده با نمونه‌های تمیزی در شرایط کنترل‌شده گرفته شده‌اند، می‌تواند قابل اعتماد باشد؟ز حقیقت این است که مطالعات علمی قابل‌اعتماد برای پاسخ قطعی به این پرسش وجود ندارد.

در سال ۱۹۹۸، اداره‌ی تحقیقات فدرال آمریکا (FBI) آزمایشی مهم برای سنجش اعتبار اثر انگشت انجام داد. بایرون میچل، که به اتهام سرقت در پنسیلوانیا محکوم شده بود، بر اساس دو اثر انگشت یافته‌شده، درخواست تجدید نظر داد. FBI این آثار را به همراه اثر انگشت جوهری میچل به ۵۳ آزمایشگاه ایالتی فرستاد. از میان ۳۵ آزمایشگاهی که پاسخ دادند، ۸ تای آن‌ها موفق به تطبیق یکی از آثار نشدند، و ۶ آزمایشگاه دیگر در تطبیق اثر دوم ناموفق بودند، یعنی  به‌طور متوسط، از هر پنج آزمایش، یکی شکست خورده بود. این نتیجه نگران‌کننده تردیدهای جدی درباره‌ی اعتبار اثر انگشت پدید می‌آورد.

 وقتی آزمایش اثر انگشت DNA تقریباً صد سال پس از کار بنیادین گالتون وارد نظام قضایی شد، مردم و حتی بسیاری از کارشناسان، تصور قطعیت و اطمینان کامل را به این فناوری جدید نسبت دادند.آن‌ها آن را شاهدی قطعی و غیرقابل تردید تلقی می‌کردند، اما محاسبات مربوط به اثر انگشت در شرایط ایده‌آل انجام شده بودند، شرایطی که به‌ندرت در دنیای واقعی پیش می‌آیند.

جسارت دانستن!

در مقاله‌ی «روشنگری چیست؟»، فیلسوف ایمانوئل کانت چنین آغاز می‌کند که روشنگری، رهایی بشر از نابالغی‌ای است که خودش بر خود تحمیل کرده. او نابالغی را ناتوانی در اندیشیدن مستقل تعریف می‌کند یعنی ناتوانی در استفاده از عقل بدون راهنمایی دیگران. کانت بر اهمیت شجاعت در شکستن این وضعیت تأکید می‌کند، وضعیتی که در آن فرد به دلیل ترس یا دودلی، از به‌کارگیری عقل خویش پرهیز می‌کند. او ما را تشویق می‌کند: «جسارت دانستن داشته باش!»

غلبه بر نابالغی نیازمند زیر سؤال بردن روایت‌ها، واقعیت‌ها و ارزش‌هایی است که همیشه به آن‌ها باور داشته‌ایم، حتی اگر به معنای به چالش کشیدن اقتدارهای تثبیت‌شده‌ی اجتماعی باشد. پذیرش عدم‌قطعیت کاری جسورانه برای فرد و جامعه است. در طول تاریخ، بسیاری از مردم باور داشتند که گروه خود برتر است و همین باور آن‌ها را به سرکوب اندیشه‌ها و انسان‌های دیگر واداشته است.

اگرچه جوامع مدرن در پذیرش ابهام و تنوع گام‌هایی برداشته‌اند، هنوز به شجاعت و خردی که کانت خواهان آن بود، دست نیافته‌ایم؛ مفهومی که در جمله‌ی لاتین Sapere aude خلاصه شده است: «جسارت دانستن داشته باش!»