امروزه با رشد فزاینده شبکههای اجتماعی، هر روز با توصیههای مختلفی مواجه میشویم:
«باید همیشه نگرش مثبت داشت و از نگرانی اجتناب کرد.» / «تجربه و پذیرش احساسات واقعی، به جای سرکوب آنها، برای سلامت روان ضروری است.»
«برای کاهش وزن، باید مصرف کربوهیدراتها را به شدت محدود کرد.» / «کربوهیدراتهای سالم مانند غلات کامل و میوهها بخش مهمی از یک رژیم متعادل هستند و حذف کامل آنها توصیه نمیشود.»
حتی اگر الگوریتمها تلاش کنند فقط چیزهایی را به ما نشان دهند که دوست داریم، باز هم با این تناقضها مواجه میشویم. شاید فکر کنیم چنین توصیههایی تأثیر زیادی روی ما ندارند، چون فقط نکات کلی هستند. اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. این توصیهها ممکن است عملکرد شهود ما را دچار اختلال کنند.
برای درک بهتر این موضوع، بیایید نگاهی بیندازیم به دیدگاه «گِرد گِیگِرِنزِر» (Gerd Gigerenzer)، روانشناس آلمانی که سالها روی تصمیمگیریهای شهودی کار کرده است:
شهود چطور کار میکند؟
- آنچه ما به عنوان «احساس درونی» تجربه میکنیم، نتیجهی فعال شدن یک سری قواعد سرانگشتی (rules of thumb) است.
- مثلاً قاعده «شناسایی» به ما میگوید اگر گزینهای برایمان آشناست و دیگری نه، بهتر است به گزینه آشنا اعتماد کنیم. (شکل 1) یا هنگام والیبال بازی کردن، قاعده «چشمدوختن» به ما کمک میکند تا به جای محاسبه جایگاه فرود توپ، صرفا با چشم دوختن به توپ و دویدن در سمت آن، به موقع به آن برسیم.(شکل 2)
شکل1. قاعده شناسایی (Recognition Heuristic): انسانها اغلب زمانی که دو گزینه دارند، ترجیح میدهند چیزی را انتخاب کنند که آن را میشناسند.
شکل2. قاعده چشمدوختن (GazeHeuristic): یک استراتژی ساده و موثر برای دنبال کردن و هدفگیری یک شیء متحرک است. در این قاعده، فرد نگاهش را روی یک نقطه مشخص (مثلاً یک توپ در حال حرکت) ثابت نگه میدارد، سپس با شروع حرکت و تنظیم سرعت دویدن، طوری عمل میکند که زاویه نگاه به آن شیء ثابت باقی بماند.
- این قواعد ساده، بر پایه تواناییهای تکاملی ما ساخته شدهاند. برای نمونه، حتی نوزادان هم میتوانند اشیای متحرک را دنبال کنند؛ ولی این هنوز برای رباتها کار دشواری است. بنابراین، رباتها نمیتوانند از قاعده «چشمدوختن» برای گرفتن اهداف متحرک استفاده کنند.
- نکته مهم این است که این قواعد همیشه و در همهی موقعیتها عملکرد بهینه ندارند. کارایی آنها وابسته به موقعیت است. در محیطی که «شناختن» یک برند به معنی کیفیت بالاست، این قاعده کار میکند. اما اگر تبلیغات باعث شود همه برندها برایمان آشنا باشند، دیگر این قاعده جواب نخواهد داد.
وقتی جعبهابزار شهود شلوغ میشود
شهود ما مثل یک جعبهابزار است. قواعد سرانگشتی مثل قاعده شناخت یا چشم دوختن، نقش ابزار در این جعبه را دارند و ما بسته به موقعیت، از هر کدام ازین ابزارها برای حل مسائل یا تصمیمگیری استفاده میکنیم. در گذشته این ابزارها محدود بودند، ما این قاعدهها را به مرور از طریق تجربیات شخصی، فرهنگ یا تجربیات اطرافیان میآموختیم. اما در دنیای امروز، با هجوم بیوقفه اطلاعات و توصیهها، این جعبهابزار حالا پر شده از صدها آچار و پیچگوشتی که گاهی حتی دستور استفادهشان هم با هم تناقض دارد.
حتی اگر هرکدام از این قواعد در جای خود معتبر باشند، فراوانیشان ما را دچار بار شناختی و اضافهبار انتخابی (choice overload)میکند. دیگر نمیدانیم باید کدام ابزار را، در کدام موقعیت به کار ببریم که این دقیقاً بر خلاف فلسفهی شهود است:
شهود برای تصمیمگیری سریع، در شرایط محدود، طراحی شده. نه برای جستوجوی بیوقفه در انبار آچارها.
بسیاری از ما وقتی شهودمان تضعیف میشود، ناخودآگاه به سراغ بیشینهگرایی (maximizing) میرویم. یعنی بهجای آنکه مثل گذشته با یک حس درونی سریع تصمیم بگیریم، ترجیح میدهیم همهی گزینهها را بررسی کنیم، همهی منابع را بخوانیم، و در نهایت هم همچنان مطمئن نباشیم.
اما بیشینهگرایی هم مضرراتی دارد، از جمله:
- اضطراب بالا
- زمانبر بودن
- کمالگرایی
- پشیمانی پس از تصمیم
- خستگی تصمیم (decision fatigue)
اما راهحل چیست؟ نجات شهود
بیایید دوباره به استعارهی جعبه ابزار شهود برگردیم.
برای بهدست آوردن دوبارهی شهود، باید دو کار مهم انجام دهیم:
۱. ورودی را محدود کنیم
اولین قدم این است که از افزودن ابزارهای بیشازحد و متناقض به جعبه جلوگیری کنیم. یعنی:
- در معرض دادهها و توصیههای ضد و نقیض کمتر قرار بگیریم
- منابع محدودی را دنبال کنیم که قابلاعتماد و معتبرند
۲. ابزارهای موثر را انتخاب و تقویت کنیم
در گام بعدی، باید از بین تمام قواعدی که در طول زمان جمع کردهایم، فقط تعداد کمی از آنها را که امتحانشان را پس دادهاند، نگه داریم و روی آنها تمرکز کنیم.
جالب است بدانید که محققان علوم شناختی و رفتاری، برخی از این ابزارهای کارآمد را شناسایی کردهاند. اینها قواعد سرانگشتیای هستند که در موقعیتهای خاص عملکرد بسیار خوبی دارند. مثلاً:
- قاعدهی توقف در اولین گزینهی رضایتبخش (satisficing): به جای جستجوی بهترین گزینه، اولین گزینهای را که "به اندازهی کافی خوب" است انتخاب کن. این قاعده هنگامی که گزینههای انتخاب زیاد است و نتایج آنها هم مبهم است، بهتر جواب میدهد.
- قاعدهی 1/تعداد: اگر باید منابع (مثل پول، زمان، توجه) را بین n تعداد گزینه تقسیم کنی، بهتر است به هر کدام به طور مساوی یعنی به اندازهی 1/n اختصاص بدهی. از این قاعده زمانی استفاده میشود که موارد غیرقابل پیش بینی زیاد است و تعداد گزینههای زیادی وجود دارد.
تحقیقات نشان دادهاند که تصمیمگیری ساده و شهودی، اگر با ابزار مناسب و در زمینهی درست انجام شود، نهتنها کارآمد بلکه بسیار دقیق هستند.
(برای آشنایی بیشتر با این قواعد و نحوهی استفاده از آنها میتوانید به راهنمای جعبه ابزار تصمیم گیری مراجعه کنید.)
دیدگاه خود را بنویسید